امیرطاها

اولین تولد گل پسرم تو ماه صفر افتاد، واسه همینم ۱۷ ربیع الاول واسش جشن گرفتیم. با اینکه کلی برنامه ریزی کرده بودم ولی اصلا اونجوری که دلم میخواست پیش نرفت، دیر و زود اومدن مهمونا، دیر رسیدن کیک، دیر رسیدن شام و سرد بودنش!!! و .... و از همه مهمتر نبودن خواهر عزیزم که حالش خیلی بد بود و کلی حالم گرفته شد و اصلا جشن بهم نچسبید. امیرطاها هم که با خستگی و بی خوابی و گریه و نهایتا خواب بی موقع حسابی همراهی کرد!!! یعنی وقتی همه اوندن و می خواستیم تولد بگیریم چنان خوابی رفته بود که هیج جور پا نمیشد!!!   خلاصه همیشه میگن تولد یکسالگی بگیر نگیر داره! به گل پسر من که خوش نگذشت به نظرم! امیدوارم سالهای بعد خوشحالتر بشه!!! ماشین با...

فکر کنم امروز حالشو بردی با دوستات!!!  آرد بازی و بریز و بپاش چه حالی میده، میگین نه؟ پس ببینین:   امیرطاها ببینمت مامان جون:   وای  .. دوستاشو ببین! چه خبره اینجا ...

عزیز من، نمی دونی چه حالی شدم وقتی دیدم بالای چشمت رو، خدا خیلی به ما رحم کرد. آخه شیطون خیلی وروجک شدی و یه جا بند نمیشی، به فکر خودت نیستی لا اقل فکر دل منو بکن که چقدر میلرزه.  مثل فرفره رفتی تو اتاق و یهو با صدای گریت پریدیم. ایشالا همیشه سلامت باشی و بلا ازت دور باشه عزیز دلم. ...

وروجک من که تقریبا راه میره، این روزا سعی میکنه خودشو به هر سوراخ سمبه ای برسونه ،همچین باریک میکنه خودشو واسه رد شدن از مازهای موجود که آدم میمونه تو خلقت این جوجه! و حالا : ...

خیلی وقته میخوام یادگاری بنویسم، ولی امیرطاها فرصتشو بهم نمیده، دوست دارم یه تایم لاین واسش داشته باشم، واسه کاراش ، بزرگ شدنش و روزگاری که باهم میگذرونیم. امیدوارم خدا لطف کنه و نصفه کاره نمونه. خدایا شکرت واسه این موهبتی که به ما دادی. یه فرشته بی نظیر که امیرطاها خوندیمش تا یاد امیرالمومنین و پیغمبر واسمون زنده تر باشه. خدایا مثل همیشه که لطفتو دریغ نکردی از ما، کمک کن تا این مسئولیتو به خوبی به انجام برسونیم. ...